ماه هفتم – شهریور و مهر - سفر به شمال
١٨ تا ٢٢ ام رفتیم شمال و گلوگاه شهر بابایی. این سفر، تنها باری بود که از شمال بدم اومد. هرچی هم،معمولا، حالت خوب باشه دلیلی نداره که در سفر هم، حالت همونجوری خوب بمونه، نه. سفر سخته، مخصوصا در این ماهها. من و تو هم دیگه با این سفر وارد ماه ٨ می شدیم. کلی ورم کردم و این ورم ها تا یک هفته بعد از برگشت، با من بود. نگران بودم که نکنه ورمم خوب نشه. ولی خدارو شکر خوب شد و ورم حاملگی نبود از همین سفر ناشی میشد. از شانس هم شمال خیلی گرم بود و رطوبت بالایی داشت که من هیچوقت طاقت رطوبتشو نداشتم.و این گونه بود که انگار ١٠ برابر وزن خودم شده بودم. در شب آخر هم هوا بارونی شدید شد، طوریکه چندجا سیل اومد. رعد و برق های باحال...